~Welcome To My Blog~

رهبر مرده

در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده.
شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند.

پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند.
پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام.

پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید.
چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند
هیچ دادخواهی هم پیدا نمیشود، هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی.

این مملکت هم رهبرش مُرده که اگر زنده بود الان وضع و اوضاعمون این نبود !

۲۷ مرداد ۹۹ ، ۰۲:۰۰ ۰ نظر

دانستنی های تاریخی :

 

آیا میدانید : اولین مردمانی که شیشه را کشف کردند و از آن برای منازل استفاده کردند ایرانیان بودند
آیا میدانید : اولین مردمانی که زغال سنگ را کشف کردند ایرانیان بودند
آیا میدانید : اولین مردمانی که مقیاس سنجش اجسام را کشف کرد ایرانیان بودند
آیا میدانید : اولین مردمانی که به کرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند
آیا میدانید : اولین مردمانی که پا به قاره آمریکا گذاشتند ایراینان و ارتش داریوش بوده است و
کریستف کلب و واسکودوگاما بر اثر خواندن کتابهای ایرانی که در کتابخانه واتیکان بوده به فکر قاره پیمایی افتاده اند
آیا میدانید : کلمه شاهراه از راهی که کورش بین سارد پایتخت کارون و پاسارگاد احداث کرد گرفته شده

آیا میدانید : ابوریحان بیرونی به چرخش زمین پی برده بود واین گالیله نبوده است که نخستین بار به چرخش زمین اشاره کرده است .
آیا میدانید : کورش بزرگ در شوروی سابق شهری ساخت به نام کورپولیس که خجند امروزی نام دارد
آیا میدانید : کورش بزرگ پس از فتح بابل به معبد مردوک رفت و برای ادای احترام به بابلی ها به خدای آنان ستایش کرد و در همان معبد که بیش از 1000 متر بلندی داشت برای اثبات حسن نیت خود به آنان تاج گذاری کرد
آیا میدانید : اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط کورش بزرگ در شوش جهت تعلیم فن وهنر ساخته شد
آیا میدانید : دیوار چین با بهره گیری از دیواری که کورش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد

Credit : HISTOGRAPHY

۰۵ تیر ۰۰ ، ۱۷:۰۰ ۰ نظر

حکایت کشاورز و بذر مرغوب

کشاورزی جایزۀ کاشت و پرورش مرغوب ترین ذرت را گرفت.
متوجه شدند که او از بذرهای مرغوب ذرت، به همسایه‌هایش هم داده بود.

علت را از کشاورز پرسیدند، گفت: باد، بذرهای ذرت را به مزرعه‌های دیگر منتقل می‌کند. اگر همسایه‌های من ذرت‌های خوبی نداشته باشند، باد آن بذرهای نامرغوب را به زمین من نیز می‌آورد و با ادغام بذرهای مرغوب و نامرغوب نتیجه کار و زحمتم، توسط نامرغوب‌ها، خراب می‌شود. پس بهترین تدبیر و راه حل، اصلاح بذرهای همسایگانم می‌باشد.

•برگرفته از کانال تلگرامی :
شب نشینی هالو

۲۵ دی ۹۹ ، ۰۶:۱۷ ۰ نظر

حکایت "کار خوبه خدا درست کنه ، سلطان محمود خرِ کیه؟"

گویند که در دو طرف درب ورودی کاخ سلطان محمود غزنوی ، دو مستمند نشسته بودند. یکی چاپلوس بود و هرکس که رد می شد ، از وزیر و وکیل و سلطان با چرب زبانی چیزی کاسب می شد ؛ اما دیگری ساکت بود. گاهی گدای چاپلوس به او می گفت: "مگر تو احتیاج نداری ، پس چرا از این زبانی که خدا بهت داده استفاده نمی کنی بیچاره!" گدای دیگر همیشه جواب می داد که کار خوبه خدا درست کنه ؛ سلطان محمود خره کیه! یک روز کسی به سلطان گفت: "قربان قضیه این دو تا گدای دم درب ورودی را می دانید؟" گفت: "نه، اتفاقاً می خواهم بدانم چرا یکی ساکته و دیگری پرحرف؟"

    سلطان به سلامت باشند ، گدایی که ساکت است ، گاهی کلامی بر لب می راند که بهتر است از جلوی در او را رد کنید. سلطان پرسید: چه می گوید؟ پاسخ شنید که وقتی به او می گویند، چرا جلوی سلطان و وزیر احترام نمی کنی تا صله ای بگیری؟ او می گوید که کار خوبه خدا درست کنه، سلطان محمود خره کیه! سلطان محمود که عصبانی شده بود، گفت: حالا به او خواهم گفت که دنیا دست چه کسی است! سلطان فرمان داد که یک مرغ شکم پر برای شام حاضر کنند. مرغ را آوردند و سلطان یک الماس خیلی ارزشمند داخل شکم مرغ گذاشت و گفت: "ببرید برای گدایی که به ما احترام می کند تا رفیقش بفهمد همه کاره چه کسی است."

    مرغ را برای گدای چاپلوس بردند ، ولی از قضا آن شب وزیر هم یک بوقلمون برایش فرستاده بود و او سیر بود. به دوستش گفت: امروز چقدر کار کردی؟ پاسخ شنید: 3 سکه. گفت: "بیا این مرغ با اینکه خیلی بیشتر می ارزه، ولی 3 سکه رو بده و مال تو". گدای دیگر پاسخ داد که نمی خواهم! گفت: "دو سکه بده." جواب داد که نمی دهم. گفت: "یک سکه." گفت: "نه، این مرغ روی دستت باد کرده و باید دور بیندازیش حالا می خواهی سر من کلاه بذاری؟"

    گفت: "بیا مجانی برش دار که اینجا بماند بو می گیرد!" برداشت و لقمه اول را که خورد الماس را دید. گذاشت جیبش و گفت: "رفیق، شاید از فردا من رو ندیدی، ولی یادت باشد؛ کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خره کیه"! فرداش سلطان دید ، این گدا هست و دیگری نیست. گفت: بیاریدش داخل و از او پرسید که رفیقت کجاست؟ گفت: "دیروز همچین حرفی زد و امروز هم نیامد." سلطان با عصبانیت گفت: "تو چرا دوباره گدایی می کنی، مگه من به تو صله ندادم؟" گفت:" بله سلطان ولی چون بوقلمون وزیر را خورده بودم ، دادمش به رفیقم." سلطان ابتدا ناراحت شد ولی بعد لبخندی زد و گفت: این جمله که من می گویم تو هم تکرار کن وگرنه میدهم شلاقت بزنند.
بگو: "کار خوبه خدا درست کنه ، سلطان محمود خره کیه!"

۲۴ دی ۹۹ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر

معنی اسم کشورها


آلمان: سرزمین همه ی مردان یا قوم ژرمن

آرژانتین: سرزمین نقره
انگلیس: سرزمین قوم آنگل
پرتغال: بندر قوم گال
ترکیه: سرزمین قوی ها
ژاپن: سرزمین خورشید تابان
عربستان سعودی: سرزمین بیابان گردها
عراق: ایراک به معنی ایران کوچک
سوئیس: سرزمین مرداب
شیلی: پایان خشکی-برف
قطر: شاید به معنای واقعی
فرانسه: سرزمین قوم فرانک ها
ایران: سرزمین نجیب زادگان
آمریکا: از نام آمریگا وسپوچی
بحرین: دو دریا
نیجریه: سرزمین سیاه
هلند: سرزمین چوب
ازبکستان: سرزمین خود سالارها
ایسلند: سرزمین یخ
چین: سرزمین مرکزی
روسیه: درخشنده سفید
سوریه: سرزمین آشور
فنلاند: سرزمین قوم «فن»
کانادا: دهکده
برزیل: چوب قرمز
مکزیک: اسپانیای جدید
کلمبیا: سرزمین کریستف کلمب
تاجیکستان: سرزمین آزادگان



۱۰ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر

حکایت ثروتمند مغرور

کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت:
بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!

کشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم ...!

۰۱ دی ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر

وعده ی بعید


پادشاهی در زمستان به نگهبان گفت
سردت نیست؟
نگهبان گفت عادت دارم
پادشاه: میگویم برایت لباس گرم بیاورند و فراموش کرد
صبح جنازه ی نگهبان را دیدند و روی دیوار نوشته بود: به سرما عادت داشتم اما وعده ی لباس گرمت مرا از پا درآورد.



۰۹ آذر ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۱ نظر

حکایت وقتی خدا بخواد


زن فقیری که با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی‌ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می‌داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی‌اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: «وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.»
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و مشغول بردن خوراکی‌ها به داخل خانه کوچکش شد. منشی از او پرسید: «نمی‌خواهی بدانی چه کسی این خوراکی‌ها را فرستاده؟»

زن جواب داد: «نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می‌برد.»

۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر